Friday, March 28, 2008
بهار دلکش


*: ظاهرا اصل بیت آخر به این شکل است: «بیا در برم از وفا یک شب، ای مه نخشب، بت بهاری/ تازه کن عهدی، تازه کن عهدی، که برشکستی»
بند دوم تصنیف هم به این قرار است: «به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم/ چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم/ روا نباشد اگر ز من کناره جویی/ که من ز بهر تو از جهان کناره کردم/ ای پری پیکر، سرو سیمین بر، بت بهاری/ مهوشی جانا، دلکشی اما، وفا نداری/ به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم/ زگلشنت از مراد دل گلی نچیدم/ به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم/ ببین در وطن، از رفیقانت وز رقیبانت چهها کشیدم، از رفیقانت وز رقیبانت چهها کشیدم»
**: مجله موسیقی شماره ۱۷، آلبوم ترانههای ایرانی، کتاب آهنگهای اصیل ایرانی و مجموعه آثار درویش خان، آهنگ را از درویش خان و مجله موسیقی شماره ۲۰ و آلبوم عشق داند آن را از عارف میداند. در کتاب تصانیف عارف (از ارشد تهماسبی) هم ذکری از این آهنگ نیست. کتاب تصنیفهای قدیمی دوامی هم مینویسد: «آهنگ از درویش خان و شعر از ملک الشعرای بهار است که در مجلس شورای ملی به نفع حریق زدگان شهر آمل تخصیص داده شده در سال ۱۲۹۴ خورشیدی خوانده و اجرا گردیده، بندهای دیگر در دیوان عارف[!!] آمده.»
***: اجرای این پست از آلبوم «عشق داند» گرفته شده، اجرای آلبوم «بهار دلکش» همراه با ارکستر پایور را از اینجا میتوانید دریافت کنید.
بند دوم تصنیف هم به این قرار است: «به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم/ چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم/ روا نباشد اگر ز من کناره جویی/ که من ز بهر تو از جهان کناره کردم/ ای پری پیکر، سرو سیمین بر، بت بهاری/ مهوشی جانا، دلکشی اما، وفا نداری/ به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم/ زگلشنت از مراد دل گلی نچیدم/ به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم/ ببین در وطن، از رفیقانت وز رقیبانت چهها کشیدم، از رفیقانت وز رقیبانت چهها کشیدم»
**: مجله موسیقی شماره ۱۷، آلبوم ترانههای ایرانی، کتاب آهنگهای اصیل ایرانی و مجموعه آثار درویش خان، آهنگ را از درویش خان و مجله موسیقی شماره ۲۰ و آلبوم عشق داند آن را از عارف میداند. در کتاب تصانیف عارف (از ارشد تهماسبی) هم ذکری از این آهنگ نیست. کتاب تصنیفهای قدیمی دوامی هم مینویسد: «آهنگ از درویش خان و شعر از ملک الشعرای بهار است که در مجلس شورای ملی به نفع حریق زدگان شهر آمل تخصیص داده شده در سال ۱۲۹۴ خورشیدی خوانده و اجرا گردیده، بندهای دیگر در دیوان عارف[!!] آمده.»
***: اجرای این پست از آلبوم «عشق داند» گرفته شده، اجرای آلبوم «بهار دلکش» همراه با ارکستر پایور را از اینجا میتوانید دریافت کنید.
Wednesday, March 26, 2008
پیام نسیم
Saturday, March 22, 2008
پرواز با خورشید
![]() | ||
آواز چهارگاه شعر: فریدون مشیری آلبوم: بوی باران |
![]() |
(مخالف)
|
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
|
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
|
(مخالف)
|
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال
|
پرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم
|
پرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم
|
(مخالف)
|
خورشید از آن دور از آن قله پر برف
|
آغوش کند باز همه مهر همه ناز
|
(مخالف)
|
سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من
|
از لانه برون آمده دارد سر پرواز
|
(مخالف)
|
پرواز به آنجا که نشاط است و امید است
|
پرواز به آنجا که سرود است و سرور است
|
(مخالف)
|
آنجا که سراپای تو در روشنی صبح
|
رویای شرابیست که در جام بلور است
|
(شکسته مویه)
|
آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب
|
از بوسه خورشید چو برگ گل ناز است
|
(مخالف فرود)
|
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد
|
چشمم به تماشا
|
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است
|
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است «یارا»
|
(زابل)
|
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
|
راه دل خود را نتوانم که نپویم
|
(زابل)
|
هر صبح در آیینه جادویی خورشید
|
چون مینگرم او همه من، من همه اویم
|
(حصار)
|
او روشنی و گرمی بازار وجود است
|
او روشنی و گرمی بازار وجود است
|
در سینه من نیز دلی گرمتر از اوست
|
(حصار)
|
او یک سر آسوده به بالین ننهاده است
|
من نیز به سر میدوم اندر طلب دوست
|
من نیز به سر میدوم اندر طلب دوست
|
(منصوری)
|
ما هر دو در این صبح طربناک بهاری
|
از خلوت و خاموشی شب پا به فراریم
|
(منصوری)
|
ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت
|
با دیده جان محو تماشای بهاریم
|
(مویه)
|
ما آتش افتاده به نیزار ملالیم
|
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم
|
(مویه فرود)
|
بگذار
|
بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید
|
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم
|
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم
|
*: هشت بیت اول حالت مثنوی دارد، از اینرو میتوان آنها را مثنوی مخالف هم دانست.
+
۱ | بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز | بنشینم و از عشق سرودی بسرایم | |
۲ | آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال | پرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم | |
۳ | خورشید از آن دور از آن قله پر برف | آغوش کند باز همه مهر همه ناز | |
۴ | سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من | از لانه برون آمده دارد سر پرواز | |
۵ | پرواز به آنجا که نشاط است و امید است | پرواز به آنجا که سرود است و سرور است | |
۶ | آنجا که سراپای تو در روشنی صبح | رویای شرابیست که در جام بلور است | |
۷ | آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب | از بوسه خورشید چو برگ گل ناز است | |
۸ | آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد | چشمم به تماشا و تمنای تو باز است | |
۹ | من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است | راه دل خود را نتوانم که نپویم | |
۱۰ | هر صبح در آیینه جادویی خورشید | چون مینگرم او همه من، من همه اویم | |
۱۱ | او روشنی و گرمی بازار وجود است | در سینه من نیز دلی گرمتر از اوست | |
۱۲ | او یک سر آسوده به بالین ننهاده است | من نیز به سر میدوم اندر طلب دوست | |
۱۳ | ما هر دو در این صبح طربناک بهاری | از خلوت و خاموشی شب پا به فراریم | |
۱۴ | ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت | با دیده جان محو تماشای بهاریم | |
۱۵ | ما آتش افتاده به نیزار ملالیم | ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم | |
۱۶ | بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید | بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم |
Monday, March 17, 2008
بوی باران
Sunday, March 16, 2008
ایرانی

Tuesday, March 04, 2008
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
![]() | ||
آواز راست پنجگاه شعر: حافظ، بابا طاهر آلبوم: چشمه نوش |
![]() |
(جمله اول راست)
|
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
|
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
|
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
|
(جمله دوم راست)
|
ناظر روی تو صاحبنظرانند آری
|
ناظر روی تو صاحبنظرانند آری
|
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
|
(روح افزا)
|
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
|
خجل از کرده خود پردهدری نیست که نیست
|
خجل از کرده خود پردهدری نیست که نیست
|
(نغمه + پروانه)
|
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
|
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
|
(جمله دوم نغمه)
|
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
|
ز نسیمش گردی
|
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
|
(بوسلیک + سپهر)
|
تا دم از شام سر زلف سیاهت نزنند
|
تا دم از شام سر زلف سیاهت نزنند
|
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
|
(سلمک)
|
من از این طالع سرگشته به رنجم
|
من از این طالع سرگشته به رنجم ور نی
|
بهرهمند از سر کویت دگری نیست که نیست
|
(دشتستانی)
|
دلی دیرُم که بهبودش نِمیبو
|
نصیحت میکِرُم سودش نِمیبو
|
(دشتستانی)
|
به بادش میدهُم نش میبره باد
|
در آتش مینهُم دودش نمیبو
|
(دشتستانی)
|
اَلالهی روزگارانُم تِهای یار
|
بنفشه روزگارونُم تِهای یار
|
(دشتستانی + بازگشت به راست پنجگاه از طریق پروانه)
|
بنفشه جو کنارونُم تِهای یار
|
امید روزگارونُم تِهای یار
|
(عراق)
|
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
|
آه از این راه
|
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
|
(نوعی درآمد نوا)
|
من از این طالع سرگشته به رنجم ور نی
|
بهرهمند از سر کویت دگری نیست که نیست
|
(گردانیه)
|
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
|
ز نسیمش گردی
|
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
|
(رُهاب)
|
ناظر روی تو صاحبنظرانند آری
|
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
|
(تصنیف نوا، میخانه)
|
(نهفت + فرود به نوا)
|
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
|
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
|
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
|
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
|
(نهفت + بازگشت به راست پنجگاه)
|
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
|
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
|
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
|
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
|
(اصفهان + جامهدران + سپهر)
|
تا دم از شام سر زلف سیاهت نزنند
|
با صبا گفت و شُنودم سحری نیست که نیست
|
(جامهدران)
|
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
|
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
|
ور نه از ضعف در آنجا اثری نیست که نیست
|
(بیات راجع + جامهدران + فرود به اصفهان)
|
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
|
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
|
(فرود به اصفهان)
|
غیر این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
|
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
|
(تصنیف اصفهان، سرخوشان)
|
۱ | روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست | منت خاک درت بر بصری نیست که نیست | |
۲ | ناظر روی تو صاحب نظرانند آری | سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست | |
۳ | اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب | خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست | |
۴ | تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی | سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست | |
۵ | تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند | با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست | |
۶ | من از این طالع شوریده برنجم ور نی | بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست | |
۷ | از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش | غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست | |
۸ | مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز | ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست | |
۹ | شیر در بادیه عشق تو روباه شود | آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست | |
۱۰ | آب چشمم که بر او منت خاک در توست | زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست | |
۱۱ | از وجودم قدری نام و نشان هست که هست | ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست | |
۱۲ | غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است | در سراپای وجودت هنری نیست که نیست | |
۱ | دلی دیرم که بهبودش نمیبو | سخنها میکرم سودش نمیبو | |
۲ | ببادش میدهم نش میبرد باد | در آتش مینهم دودش نمیبو | |
۱ | الاله کوهسارانم تویی یار | بنوشه جو کنارانم تویی یار | |
۲ | الاله کوهساران هفتهای بی | امید روزگارانم تویی یار |