اگر قصد دیدن سایت رسمی استاد شجریان را دارید اینجا کلیک کنید.
Saturday, March 22, 2008

پرواز با خورشید

آواز چهارگاه
شعر: فریدون مشیری
آلبوم: بوی باران
 
 
(مخالف)
 
 
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
 
 
 
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
 
(مخالف)
 
 
آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال
 
 
 
پرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم
 
 
پرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم
 
(مخالف)
 
 
خورشید از آن دور از آن قله پر برف
 
 
 
آغوش کند باز همه مهر همه ناز
 
(مخالف)
 
 
سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من
 
 
 
از لانه برون آمده دارد سر پرواز
 
(مخالف)
 
 
پرواز به آنجا که نشاط است و امید است
 
 
 
پرواز به آنجا که سرود است و سرور است
 
(مخالف)
 
 
آنجا که سراپای تو در روشنی صبح
 
 
 
رویای شرابیست که در جام بلور است
 
(شکسته مویه)
 
 
آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب
 
 
 
از بوسه خورشید چو برگ گل ناز است
 
(مخالف فرود)
 
 
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد
 
 
 
چشمم به تماشا
 
 
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است
 
 
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است «یارا»
 
(زابل)
 
 
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
 
 
 
راه دل خود را نتوانم که نپویم
 
(زابل)
 
 
هر صبح در آیینه جادویی خورشید
 
 
 
چون می‌نگرم او همه من، من همه اویم
 
(حصار)
 
 
او روشنی و گرمی بازار وجود است
 
 
او روشنی و گرمی بازار وجود است
 
 
 
در سینه من نیز دلی گرمتر از اوست
 
(حصار)
 
 
او یک سر آسوده به بالین ننهاده است
 
 
 
من نیز به سر می‌دوم اندر طلب دوست
 
 
من نیز به سر می‌دوم اندر طلب دوست
 
(منصوری)
 
 
ما هر دو در این صبح طربناک بهاری
 
 
 
از خلوت و خاموشی شب پا به فراریم
 
(منصوری)
 
 
ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت
 
 
 
با دیده جان محو تماشای بهاریم
 
(مویه)
 
 
ما آتش افتاده به نیزار ملالیم
 
 
 
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم
 
(مویه فرود)
 
 
بگذار
 
 
بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید
 
 
 
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم
 
 
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم

*: هشت بیت اول حالت مثنوی دارد، از اینرو می‌توان آنها را مثنوی مخالف هم دانست.
+
۱بگذار که بر شاخه این صبح دلاویزبنشینم و از عشق سرودی بسرایم
۲آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبالپرگیرم از این بام و به سوی تو بیایم
۳خورشید از آن دور از آن قله پر برفآغوش کند باز همه مهر همه ناز
۴سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون مناز لانه برون آمده دارد سر پرواز
۵پرواز به آنجا که نشاط است و امید استپرواز به آنجا که سرود است و سرور است
۶آنجا که سراپای تو در روشنی صبحرویای شرابیست که در جام بلور است
۷آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواباز بوسه خورشید چو برگ گل ناز است
۸آنجا که من از روزن هر اختر شبگردچشمم به تماشا و تمنای تو باز است
۹من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق استراه دل خود را نتوانم که نپویم
۱۰هر صبح در آیینه جادویی خورشیدچون می‌نگرم او همه من، من همه اویم
۱۱او روشنی و گرمی بازار وجود استدر سینه من نیز دلی گرمتر از اوست
۱۲او یک سر آسوده به بالین ننهاده استمن نیز به سر می‌دوم اندر طلب دوست
۱۳ما هر دو در این صبح طربناک بهاریاز خلوت و خاموشی شب پا به فراریم
۱۴ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعتبا دیده جان محو تماشای بهاریم
۱۵ما آتش افتاده به نیزار ملالیمما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم
۱۶بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشیدبالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم