Tuesday, January 27, 2009
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
![]() | ||
آواز ماهور شعر: سعدی، بابا طاهر آلبوم: سر عشق |
![]() |
(درآمد)
|
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
|
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
|
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
|
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
|
که نجوشم
|
(گشایش)
|
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
|
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
|
که دل به کس نسپارم
|
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
|
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
|
(شکسته)
|
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
|
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
|
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
|
(خاوران)
|
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
|
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
|
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
|
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
|
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
|
(دلکش)
|
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
|
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
|
که گر ز پای درآیم به در برند به دوشم
|
(قرچه)
|
بیا به صلح من امروز و در کنار من امشب
|
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
|
(رضوی)
|
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
|
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
|
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
|
(رضوی+فرود)
|
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
|
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
|
(فرود)
|
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
|
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
|
(نیریز)
|
بود درد مو و درمونم از دوست
|
بود درد مو و درمونم از دوست
|
بود وصل مو و هجرونم از دوست
|
اگه قصابم از تن واکره پوست
|
جدا هرگز نگرده جونم از دوست
|
(بوسلیک)
|
خوشا آنون که سودای تو دیرن
|
که سر پیوسته در پای تو دیرن
|
به دل دیرم تمنای کسانی
|
که اندر دل تمنای تو دیرن
|
به دل دیرم تمنای کسانی
|
که اندر دل تمنای تو دیرن
|
(نوعی درآمد)
|
گلی که خُم بدادم پیچ و تابش
|
به آب دیدهگونم دادم آبش
|
به درگاه الهی کی روا بی
|
گل از مو دیگری گیره گلابش
|
به درگاه الهی کی روا بی
|
گل از مو دیگری گیره گلابش
|
(داد)
|
خداوندا مو بیزارُم از این دل
|
شو و روزان در آزارم از این دل
|
خداوندا مو بیزارُم از این دل
|
شو و روزان در آزارم از این دل
|
ز بس نالیدم از نالیدنم تنگ
|
ز مو بستون که بیزارم از این دل
|
۱ | هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم | نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم | |
۲ | به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم | شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم | |
۳ | حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد | دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم | |
۴ | مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی | که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم | |
۵ | من رمیده دل آن به که در سماع نیایم | که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم | |
۶ | بیا به صلح من امروز در کنار من امشب | که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم | |
۷ | مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم | که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم | |
۸ | به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت | که تندرست ملامت کند چو من بخروشم | |
۹ | مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن | سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم | |
۱۰ | به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل | و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم | |
۱ | بود درد مو و درمانم از دوست | بود وصل مو و هجرانم از دوست | |
۲ | اگر قصابم از تن واکره پوست | جدا هرگز نگردد جانم از دوست | |
۱ | خوشا آنون که سودای تو دیرن | که سر پیوسته در پای تو دیرن | |
۲ | به دل دیرم تمنای کسانی | که اندر دل تمنای تو دیرن | |
۱ | گلی که خود بدادم پیچ و تابش | باشک دیدگانم دادم آبش | |
۲ | درین گلشن خدایا کی روا بی | گل از مو دیگری گیرد گلابش | |
۱ | خدایا خسته و زارم ازین دل | شو و روزان در آزارم ازین دل | |
۲ | مو از دل نالم و دل نالد از مو | زمو بستان که بیزارم ازین دل |
<< بازگشت به صفحه اصلی