اگر قصد دیدن سایت رسمی استاد شجریان را دارید اینجا کلیک کنید.
Saturday, January 17, 2009

دیدۀ بیخواب

تصنیف سه گاه
شعر: سعدی
آهنگ: مجید درخشانی
آلبوم: در خیال
سر آن ندارد امشب  
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
                             گذر نکرد خوابی
سر آن ندارد امشب  
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
                             گذر نکرد خوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند  
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن  
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
  که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
سر آن ندارد امشب  
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی  
                           که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد
  چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
                             گذر نکرد خوابی
دل همچو سنگت ای دوست  
                    به آب چشم سعدی عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی
  عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن  
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
  که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
+
۱سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیچه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
۲به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمدبزه کردی و نکردند مذنان ثوابی
۳نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواندهمه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
۴نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارمکه به روی دوست ماند که برافکند نقابی
۵سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتدکه در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
۶دل من نه مرد آنست که با غمش برآیدمگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
۷نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاریتو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
۸دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدیعجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی
۹برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کنکه هزار بار گفتی و نیامدت جوابی