Sunday, May 25, 2008
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
آواز افشاری شعر: سعدی آلبوم: غوغای عشقبازان |
(-)
|
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
|
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
|
(-)
|
صد نعره همی آیدم از هر بن مویی
|
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
|
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
|
(-)
|
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
|
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
|
تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی
|
(-)
|
خود کشته ابروی توام من به حقیقت
|
گر کشتنیم باز بفرمای به ابروی
|
گر کشتنیم باز بفرمای به ابروی
|
(-)
|
بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل
|
کاندر ازلم حرز تو بستند به بازوی
|
(-)
|
آنان که به گیسو دل عشاق ربودند
|
از دست تو در پای فتادند چو گیسوی
|
از دست تو در پای فتادند، فتادند چو گیسوی
|
(-)
|
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد
|
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد
|
سر برنگرفتم، بر نگرفتم به وفای تو ز زانوی
|
سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی
|
(-)
|
خود کشته ابروی توام من به حقیقت
|
گر کشتنیم باز بفرمای به ابروی
|
(-)
|
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
|
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
|
(-)
|
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقیست
|
و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
|
(-)
|
نگفتی بیوفا یارا که دلداری کنی ما را
|
مرا گر دست میگیری بیا کز سر گذشت آبم
|
(-)
|
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
|
دگر ره پای میبندم وفای عهد اصحابم
|
دگر ره پای میبندم وفای عهد اصحابم
|
۱ | تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی | تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی | |
۲ | صد نعره همیآیدم از هر بن مویی | خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی | |
۳ | بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان | تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی | |
۴ | سرگشته چو چوگانم و در پای سمندت | میافتم و میگردم چون گوی به پهلوی | |
۵ | خود کشته ابروی توام من به حقیقت | گر کشتنیم بازبفرمای به ابروی | |
۶ | آنان که به گیسو دل عشاق ربودند | از دست تو در پای فتادند چو گیسوی | |
۷ | تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد | سر برنگرفتم به وفای تو ز زانوی | |
۸ | بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل | کاندر ازلم حرز تو بستند به بازوی | |
۹ | عشق از دل سعدی به ملامت نتوان برد | گر رنگ توان برد به آب از رخ هندوی | |
۱ | من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم | بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم | |
۲ | تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی | و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم | |
۳ | بیا ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه | که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم | |
۴ | مرا روی تو محرابست در شهر مسلمانان | و گر جنگ مغل باشد نگردانی ز محرابم | |
۵ | مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه | که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم | |
۶ | سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم | دگر ره پای میبندد وفای عهد اصحابم | |
۷ | نگفتی بیوفا یارا که دلداری کنی ما را | الا ار دست میگیری بیا کز سر گذشت آبم | |
۸ | زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزم | بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم | |
۹ | حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد | دری دیگر نمیدانم مکن محروم از این بابم |
<< بازگشت به صفحه اصلی