Thursday, January 04, 2007
بیقرار
![]() | ||
آواز ماهور شعر: سعدی آلبوم: سر عشق |
![]() |
(مثنوی)
|
در هوا،یت؛ بیقرا،رم؛ رو،ز و شب
|
سر ز پا،یت؛ برندا،رم؛ رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
در هوا،یت؛ بیقرا،رم؛ روز و شب
|
سر ز پا،یت؛ برندا،رم؛ رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
روز و شب را؛ همچو خود مجنون کنم
|
روز و شب، را؛ کی گذارم؛ رو،ز و شب؛ رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
جان و دل، میخواستی از عاشقان
|
جان و دل را، میسپارم روز و شب
|
(مثنوی)
|
تا نیابم آنچه در مغز من است
|
یک زمانی، سر نخارم؛ رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
تا نیا،بم آنچه در، مغز، من است
|
یک زمانی، سر نخارم، رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
تا که عشقت، مطربی آغاز کرد؛ مطربی، آغاز کرد
|
گاه، چنگم؛ گاه، تارم؛ رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
ای مهار، عاشقان؛ در دست تو
|
در میان، این قطارم؛ رو،ز و شب
|
(مثنوی)
|
زان شبی کم، وعده دادی، روز وصل
|
روز و شب را؛ میشمارم روز و شب
|
(مثنوی)
|
بس که کشت، مهر جانم؛ تشنه است
|
ز ابر دیده؛ اشکبارم؛ روز و شب
|
۱ | در هوایت بیقرارم روز و شب | سر ز پایت برندارم روز و شب | |
۲ | روز و شب را همچو خود مجنون کنم | روز و شب را کی گذارم روز و شب | |
۳ | جان و دل از عاشقان میخواستند | جان و دل را میسپارم روز و شب | |
۴ | تا نیابم آن چه در مغز منست | یک زمانی سر نخارم روز و شب | |
۵ | تا که عشقت مطربی آغاز کرد | گاه چنگم گاه تارم روز و شب | |
۶ | میزنی تو زخمه و بر میرود | تا به گردون زیر و زارم روز و شب | |
۷ | ساقیی کردی بشر را چل صبوح | زان خمیر اندر خمارم روز و شب | |
۸ | ای مهار عاشقان در دست تو | در میان این قطارم روز و شب | |
۹ | میکشم مستانه بارت بیخبر | همچو اشتر زیر بارم روز و شب | |
۱۰ | تا بنگشایی به قندت روزهام | تا قیامت روزه دارم روز و شب | |
۱۱ | چون ز خوان فضل روزه بشکنم | عید باشد روزگارم روز و شب | |
۱۲ | جان روز و جان شب ای جان تو | انتظارم انتظارم روز و شب | |
۱۳ | تا به سالی نیستم موقوف عید | با مه تو عیدوارم روز و شب | |
۱۴ | زان شبی که وعده کردی روز بعد | روز و شب را میشمارم روز و شب | |
۱۵ | بس که کشت مهر جانم تشنه است | ز ابر دیده اشکبارم روز و شب |
<< بازگشت به صفحه اصلی